۶ آذر ۱۳۹۳

مراکش

مجروحیت اورول در جنگ داخلی اسپانیا و رسیدگی نامناسب پزشکی در زمان مجروحیت باعث شد تا اورول تا پایان زندگی وضعیت جسمی مناسبی نداشته باشد. در تابستان ۱۹۳۸ چند ماه در بیمارستان بستری بود و بعد از مرخصی با کمک یکی از دوستانش برای فرار از زمستان سخت انگلستان و بازیابی سلامتش به مراکش رفت و شش ماه در آن‌جا ماند. مقاله زیر (Marrakech) حاوی تجربیات او از این اقامت شش ماهه است.


جنازه مُرده که رد شد، مگس‌هایی که روی میز رستوران نشسته بودند وزوزکنان مثل یک ابر سیاه به سمتش هجوم بردند ولی چند دقیقه بعد دوباره برگشتند.

در دسته کوچک عزادارن فقط مرد و پسر دیده می‌شد. از زن خبری نبود. در حالی که مناجات کوتاهی را مرتب تکرار می‌کردند، راه‌‌اشان را آرام و با دقت از میان کپه‌های انار و تاکسی‌ها و شترها باز کردند و از بازار رد شدند. دلیل جذابیت جنازه برای مگس‌ها این است که این‌جا هیچ‌وقت جنازه را در تابوت نمی‌گذارند؛ دورش یک پارچه خالی می‌پیچند و روی یک تخته ناسور چوبی می‌گذارند و روی شانه‌های چهار نفر از دوستانش تشیع می‌کنند. به گورستان که می‌رسند با کلنگ یک سوراخ دراز به عمق تقریبی نیم متر می‌کنند و جنازه را در آن می‌اندازند و رویش را با اندکی کلوخ خشک که شبیه آجرپاره است می‌پوشانند. نه سنگ قبری در کار است، نه اسمی و نه نشانی برای شناسایی. به یک زمین بایر و پر از پشته می‌گویند گورستان؛ بیش‌تر شبیه یک کارگاه ساختمانی متروک است. یکی دو ماه که بگذرد دیگر کسی نمی‌داند حتی جنازه اقوام خودش را کجا خاک کرده‌اند.