۵ مهر ۱۳۸۹

روحیه ورزشی

در نوامبر ۱۹۴۵، تقریبا شش ماه بعد از پایان جنگ جهانی دوم در اروپا، تیم دینامو مسکو برای انجام چند بازی دوستانه به انگلستان سفر کرد. اینگونه انتظار می‌رفت که این سفر ورزشی به نزدیکی بیشتر دو کشور، یعنی بریتانیا و شوروی، که در آن زمان متحد یکدیگر به شمار می‌رفتند کمک کند. طبق مدارک تاریخی این بازی با نتیجه ۳-۴ به نفع تیم دینامو مسکو خاتمه یافت ولی بر روی دیگر حوادث این بازی اتفاق نظر وجود ندارد. ظاهرا بازی در مه غلیظ برگزار و شرایط بد جوی باعث سردرگمی داور و تبدیل بازی به صحنه دعوا شده بود. برای مثال این گونه ادعا می‌شود که بازیکنی از آرسنال به دلیل مشت زدن به صورت یک بازیکن دینامو مسکو از زمین اخراج شده بود ولی به خاطر مه شدید دور از چشمان داور به بازی ادامه داده بود، یا تیم دینامو مسکو بدون خارج کردن هیچ بازیکنی دست به تعویض زده و دوازده نفره بازی کرده بود. در انتهای بازی هم دروازه‌بان آرسنال در مه شدید به تیر دروازه خورده و بیهوش شده بود و جای او را یکی از هواداران تیم آرسنال گرفته بود. حواشی این بازی سبب شد تا جورج اورول مقاله (The Sporting Spirit) زیر را در نقد ورزش قهرمانی بنویسد. خواندن مقاله یادداشتهایی بر ناسیونالیسم به درک بهتر این مقاله کمک خواهد کرد

 
حال که سفر کوتاه تیم دینامو به اتمام رسیده است، امکان تکرار حرفی که افراد اهل فکر قبل از ورود تیم دینامو می‌زدند وجود دارد. اینکه ورزش همیشه مسبب بدخواهی است، و اینکه اگر اینگونه سفرها تاثری هم بر روابط انگلستان و شوروی داشته باشد، به احتمال آن را کمی بدتر می‌کند.

حتی جراید هم موفق نشده‌اند این حقیقت که حداقل دو تا از چهار مسابقه به بروز احساسات زشت منجر شد را مخفی کنند. در مسابقه آرسنال، یک نفر که آنجا بود به من گفت، بین یک بازیکن روس و یک بازیکن انگلیسی دعوا شد و تماشاگران هم داور را هو کردند. مسابفه گلاسگو، به گفته شخص دیگری، از همان ابتدا به یک نزاع همگانی تبدیل شده بود. و در آخر هم آن مشاجره بر سر ترکیب تیم آرسنال، که در این زمانه ناسیونالیستی به امری عادی تبدیل شده است. آیا واقعا به گفته روسها یک تیم منتخب انگلستان بود یا، به گفته بریتانیایی‌ها، یک تیم باشگاهی؟ آیا دینامو سفر خود را برای روبرو نشدن با تیم منتخب انگلستان ناتمام رها کرد؟ مثل همیشه همه افراد بنا بر تعلقات سیاسی خود به این سوالها پاسخ می‌دهند. البته نه کاملا همه. با علاقه به رفتار نیوز کرونیکل (News Chronicle)، روزنامه روس-دوست، به عنوان یک نمونه از احساسات شدیدی که فوتبال ایجاد می‌کند، دقت می‌کردم؛ اینکه خبرنگار ورزشی این روزنامه موضعی ضد روسیه گرفته و مدعی بود که تیم آرسنال منتخب انگلستان نبود. بی‌شک این مجادله تا سالها در پاورقی کتابهای تاریخ ادامه خواهد داشت. در این میان اما نتیجه سفر دینامو، اگر هم نتیجه‌ای داشت، ایجاد خصومت جدید بین طرفین بود.

۳۱ شهریور ۱۳۸۹

یک فنجان چای دلچسب

جیره‌بندی سالهای بعد از جنگ، چای نایاب، مجادله بر سر بهترین روش برای دم کردن چای. جورج اورول در مقاله (A Nice Cup of Tea) زیر دستورالعمل خود را با خواننده در میان می‌گذارد.


اگر در دم‌دست‌ترین کتاب آشپزی به دنبال "چای" بگردید به احتمال خواهید دید که نامی از آن برده نشده است؛ یا در بهترین حالت چند دستور ناقص پیدا خواهید کرد که هیچ حرفی از برخی مهمترین نکات نمی‌زنند.
 
خیلی عجیب است، نه تنها به این دلیل که چای یکی از مهمترین ارکان تمدن در این کشور است، همانطور که در ایرلند، استرالیا و زلاندنو است، بلکه بهترین راه درست کردنش هم موضوع اختلافات شدید است.

۳۰ شهریور ۱۳۸۹

یک دار زدن

بعد از اتمام تحصیلات متوسطه در ۱۹۲۱، جورج اورول که به دلیل وضعیت مالی خانواده‌اش توان رفتن به دانشگاه را نداشت، و همچنین به دلیل نتایج نه چندان خوبی که در دبیرستان گرفته بود احتمالا از گرفتن بورس محروم می‌شد، تصمیم گرفت تا به عضویت پلیس سلطنتی هند در آید. بعد از قبولی در امتحان ورودی و در ۱۹۲۲ به برمه رفت و رشد به نسبت سریعی در درجات پلیسی داشت. مقاله زیر (A Hanging) خاطره‌ای از دوران خدمتش در زندان اینسِین، دومین زندان بزرگ برمه در آن زمان، است. اورول که در ۱۹۲۷ به دلیل ابتلا به تب دِنگی در مرخصی در انگلستان به سر می‌برد، پلیس سلطنتی هند را ترک کرد تا به علاقه اصلی خود، نویسندگی، بپردازد.


در برمه بود، یک صبح خیس در فصل بارانی. نوری رنجور، همانند آلومینیوم زرد، کج از روی دیوار بلند به داخل حیاط زندان افتاده بود. ما بیرون سلولهای محکومین منتظر بودیم، ردیفی از آلونک که در جلو دو لایه میله داشتند، مثل قفس حیوانات کوچک. هر سلول به اندازه ده فوت در ده فوت بود و داخلی تماما خالی داشت، به جز یک تخت چوبی و قابلمه‌ای آب شرب. در بعضی از آنها مردان قهوه‌ای در سکوت در کنار میله‌های داخلی چمباتمه زده و پتوهایشان را به دور خود پیچیده بودند. اینها مردان محکوم بودند، قرار بود که در عرض یک یا دو هفته آینده به دار آویخته شوند.

۲۹ شهریور ۱۳۸۹

جیمز برنهام و انقلاب مدیریتی

جِیمز بِرنهام یک نظریه‌پرداز سیاسی محبوب آمریکایی بود که کتاب انقلاب مدیریتی را در ۱۹۴۱ منتشر کرد. این کتاب در واقع مجموعه‌ای از نظریه‌های برنهام در مورد آینده دنیا، سرانجام سرمایه‌داری و نظامی که جایگزین آن خواهد شد است. به نظر او سیاستهای اقتصادی آلمان نازی، شوروی استالینیستی و آمریکای روزولت بسیار به یکدیگر شبیه بودند و این دلیلی بر ظهور جامعه‌ای جدید به رهبری استبدادی فرقه‌ای که او آن را 'مدیران' می‌خواند بود. اورول در مقاله زیر (James Burnham and the Managerial Revolution)، که اول بار در ۱۹۴۶ منتشر شد، به بررسی مطالب نوشته شده توسط جِیمز بِرنهام در حدود پنج سال پیش از آن می‌پردازد و از آن برای نقد تفکر قدرت پرست و اثر آن بر قضاوت منطقی استفاده می‌کند. اورول در این مقاله ایده‌های اصلی دو کتاب برنهام را فهرست کرده و به تناقضات آنها اشاره می‌کند و در پایان با رد نظریات و فرضیات برنهام گذرا سقوط شوروی را، در صورت عدم گذار به دموکراسی، پیشبینی می‌کند. علاقه‌مندان همچنین می‌توانند ریشه‌های فکری رمان ۱۹۸۴ را در این مقاله بیابند.



کتاب جِیمز بِرنهام، انقلاب مدیریتی (The Managerial Revolution)، بعد از چاپ در ایالات متحده و در این کشور غوغای بزرگی به پا کرد و تئوری اصلی آن به میزانی حلاجی شده است که احتیاجی به تکرار همه جزییات آن نیست. این تئوری، تا آنجا که می‌شود آن را خلاصه کرد، این چنین است:

سرمایه‌داری در حال محو شدن است، ولی سوسیالیسم هم جایگزین آن نمی‌شود. چیزی که الان در حال ظهور است نوع جدیدی از جامعه برنامه‌ریزی شده و متمرکز است که نه سرمایه‌دار خواهد بود و نه، اگر معانی مقبول را در نظر بگیریم، دموکراتیک. رهبران این جامعه جدید کسانی خواهند بود که ابزار تولید را به طور مؤثر کنترل می‌کنند: یعنی، مدیران تجارتخانه‌ها، تکنسینها، ماموران اداری و نظامیان، که همگی توسط جیمز برنهام در زیر نام 'مدیران' گرد آورده شده‌اند. این جماعت طبقه سرمایه‌دار قدیمی را حذف، طبقه کارگر را خرد و جامعه را به سبکی سازمان خواهند داد که قدرت و امتیاز اقتصادی در دستشان باقی بماند. حق مالکیت شخصی ملغی خواهد شد ولی مالکیت عمومی هم جایش را نخواهد گرفت. این جوامع 'مدیریتی' جدید از حکومتهای پراکنده و کوچک تشکیل نشده بلکه متشکل از ابر-حکومتهایی خواهند بود که بر گرد مراکز صنعتی در اروپا، آسیا و آمریکا جمع شده‌اند. این ابر-حکومتها بر سر اشغال سرزمینهای باقیمانده بر روی کره زمین با یکدیگر خواهند جنگید، ولی احتمالا توانایی فتح کامل یکدیگر را نخواهند داشت. هر جامعه در داخل وابسته به سلسله مراتب خواهد بود، اشرافیتی بر اساس استعداد در بالا و توده‌ای از شبه-برده‌ها در پایین.

۲۵ شهریور ۱۳۸۹

انتقام تلخ است

با آغاز جنگ جهانی دوم در ۱۹۳۹، جورج اورول برای اعزام به جبهه ثبت نام کرد ولی به دلیل وضع نامناسب بدنی از هر گونه خدمت نظامی باز ماند و مجبور شد به خدمت در گارد داخلی بسنده کند. تنها در اوت ۱۹۴۱ بود که او به نوعی موفق به "خدمت نظامی" شد؛ کار گزارشگری و تبلیغات جنگ برای بخش شرقی بی‌. بی. سی. و مقابله با تبلیغات آلمان در هند. این شغل به مدت دو سال ادامه داشت تا اینکه اورول در نهایت از سمت خود در ۱۹۴۳ استعفا کرد و به فعالیت ادبی روی آورد. به مقام سردبیر ادبی تِریبون (Tribune) برگزیده شد تا اینکه در فوریه ۱۹۴۵ به دعوت روزنامه آبزِروِر (Observer) به عنوان خبرنگار جنگی به اروپا رفت. مقاله زیر (Revenge is Sour) بخشی از خاطرات وی از آلمان اشغالی است که از آنها برای به چالش کشیدن انتقام جویی استفاده می‌کند.


من هر بار با دیدن ترکیباتی نظیر "دادگاه‌های محکومان جنگی"، "مجازات جنایتکاران جنگی" و غیره، به یاد خاطره‌ای از بازدید یک اردوگاه اسیران جنگی در جنوب آلمان، که اوایل امسال صورت گرفت، می‌افتم.

یک یهودی ریز جثه اهل وین، که در ارتش آمریکا و برای قسمت بازجویی از اسیران جنگی کار می‌کرد، راهنمای من و یک خبرنگار دیگر در اطراف اردوگاه بود. جوانی بود تقریبا بیست و پنج ساله، بسیار هوشیار، به نسبت خوش تیپ و با موهای روشن، و آگاهی سیاسی‌اش، که به مراتب از یک افسر آمریکایی نوعی بیشتر بود، همنشینی با وی را خوشایند می‌کرد. اردوگاه در‌ واقع یک فرودگاه بود، و بعد از بازدید از زندانهای مختلف، راهنما ما را به سمت یک سوله که محل "مراقبت" از نوع دیگری از زندانیان بود برد.

۱۶ شهریور ۱۳۸۹

‫لو دادن به سبک اسپانیایی‬

جنگ داخلی اسپانیا بی‌شک تأثیر بسیاری بر تمام جنبشهای آزادیخواه جهان داشته و بسیاری به آن با دیدی رمانتیک نگاه می‌کنند. ولی چه میزان از حقایق مربوط به جنگ در حیطه عمومی بیان می‌شوند؟ اورول که خود به مدت شش ماه به نفع دولت جمهوری در اسپانیا جنگیده بود در مقاله زیر (Spilling the Spanish Beans) به بازگویی بخشی از حوادث ناگفته این جنگ پرداخته و نارضایتی خود از موضع اکثر چپگرایان انگلیسی در مقابل جنایات دولت و پروژه حذف مخالفان حزب کمونیست اسپانیا را به گوش خواننده می‌رساند.



احتمالا از زمان جنگ جهانی اول به بعد، جنگ اسپانیا مسبب بیشترین دروغ بوده است، اما صادقانه شک دارم که، با وجود تمام آن همه راهبه‌ای که در برابر چشمان خبرنگاران دِیلی مِیل (Daily Mail) مورد تجاوز قرار گرفته و کشته شده‌اند،‌ این روزنامه‌های حامی فاشیسم باشند که بیشترین صدمه را زده‌اند. این روزنامه‌های چپگرا، مانند نیوز کِرونیکِل (News Chronicle) و دِیلی وُرکِر (Daily Worker)، هستند که با روشهای بسیار ظریفتر تحریف، مانع درک طبیعت درست این منازعه توسط مردم بریتانیا شده‌اند.

۱۲ شهریور ۱۳۸۹

تأملی بر گاندی

مقاله زیر تقریبا یک سال بعد از کشته شدن گاندی به دست یک افراطگرای هندو نوشته شده است و اورول، که به نظر می‌رسد همزمان مشغول خواندن خود-زندگینامه‌ای ناقص از گاندی است، در آن (ًReflections on Gandhi) به بررسی شخصیت گاندی چه در دوران جوانی - گاندی خود از آن دوران به عنوان سالهای گناهکاری‌ یاد می‌کند – و چه در سالهای پیری و مبارزه با استعمار بریتانیا پرداخته و مرام و روش زندگی او را چه در حریم خصوصی و چه در حریم عمومی به نقد می‌کشد.



پای قدیسان که به میان می‌آید اصل را باید بر گناهکاری گذاشت مگر اینکه خلافش ثابت شود، که البته نیازمند معیارهای متفاوت برای قدیسان مختلف هستیم. در مورد گاندی سوالهایی که مهم به نظر می‌رسند عبارتند از: غرور تا چه حد بر کردار گاندی تأثیر داشت – او قطعا از تصویر خودش به عنوان مردی لخت و سر به زیر که فقط با توسل به قدرت معنوی پایه‌های امپراطوری را می‌لرزاند آگاه بود – و تا چه حد معیارهای شخصی خود را با ورود به سیاست، که ذاتا از دروغ و کلک جدا نیست، زیر پا گذاشت؟ از آنجا که زندگی گاندی همانند یک سفر زیارتی بوده و تمام اتفاقاتش پر اهمیت هستند، دادن جواب قطعی به این دو سوال محتاج جستجو در تمام جزییات کردار و نوشتار گاندی است. اما این خود-زندگینامه ناقص، که در حدود دهه بیست به پایان می‌رسد، مدرکی قوی در دفاع از حقانیت اوست و از آنجا که بر طبق گفته خودش در آن دوران گناهکاری بیش نبوده، به خواننده این امکان را می‌دهد تا با شخصیت مخفی شده در زیر پوست قداست، که توانایی وکالت، مدیریت و یا حتی یک بازرگان موفق بودن را نیز دارد آشنا شود.